کد مطلب:29280 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:100
4058. هاتف اصفهانی می گوید: همایون روزِ نوروز است امروز و به فیروزی شهنشاه غضنفر فر، پلنگ آویز اژدر در به رُتبت، ساقی كوثر، به مردی، فاتح خیبر ولیّ حضرت عزّت، قسیم دوزخ و جنّت از آنش عقل در گوهر شمارد جفتِ پیغمبر كنی چون عزم رزم خصم، جبریل امین در دَم سِرافیلت روان از راست، میكالت دوان از چپ به دستی تیغ چون آب و به دستی رُمح چون آتش عیان در آتش رُمح تو ثعبان های برق افشان ز افعال و صفات و ذاتت آگه نیستم؛ لیكن من و اندیشه مدح تو؟ باد از این هوس شرمم! به اَدنی پایه مهر و ثنایت كی رسد، گرچه چه خیزد از من و از مدح من، ای خالق گیتی كلام اللَّه، مدیح توست و جبریل امین، مادح بُود مقصود من زین یك دو بیت، اظهار این مطلب تو و اولاد اَمجاد كِرام توست «هاتف» را
.
بر اورنگ خلافت كرده شاه «لا فتی» مأوا
امیرالمؤمنین حیدر، علیّ عالیِ اعلا
به نسبت، صِهر پیغمبر، ولیّ والیِ والا
قوام مذهب و ملّت، نظامُ الدینِ و الدنیا
كه بی چون است و بی انباز، آن یكتای بی همتا
كشد پیش رهت رخشی زمین پوی و فلك پیما
ملائك «لا فتی» خوانان، بَرَندت تا صف هَیجا
برانگیزی تكاور دُلدُلِ هامون نورد از جا
نهان از آب شمشیر تو دریاهای توفان زا
تویی دانم امامِ خلق، بعد از مصطفی، حقّا
چه سان پرّد مگس، جایی كه ریزد بال و پرْ عنقا؟
به رتبت بگذرد نثر از ثریّا، شعر از شِعرا؟
به مدح تو فراز عرش و كرسی از ازلْ گویا؟
پیمبر، راوی و مدّاح ذاتت خالق یكتا
كه داند دوست با دشمن، چه در دنیا چه در عقبا
امام و پیشوا و مقتدا و شافع و مولا.[2].